loading...

ادب و اندیشه

در بخش سوم این نوشتار، این پرسش مطرح شد که چگونه می‌توان در جهان بینی دینی دوگانه‌های متناقض نمایی همچون «جبر» و «اختیار» و «جهد» و «توکل» را توجیه کرد و در یک ...

بازدید : 1761
شنبه 16 اسفند 1398 زمان : 0:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ادب و اندیشه

در بخش سوم این نوشتار، این پرسش مطرح شد که چگونه می‌توان در جهان بینی دینی دوگانه‌های متناقض نمایی همچون «جبر» و «اختیار» و «جهد» و «توکل» را توجیه کرد و در یک نظرگاه یکپارچه آنها را جمع نمود.

به گمانم، یکی از کلیدهای حل این مساله، توجه به آموزه «سلسله مراتب واقعیت» است که در عموم فرهنگ‌ها و نگرش‌های موسوم به «سنتی» می‌توان روایتی از این آموزه را مشاهده کرد. بر اساس این آموزه، کل هستی یا واقعیت، در یک نظام سلسله مراتبی استقرار یافته که از مبدا مطلق و یگانه آغاز می‌شود و تا پایین ترین مراتب هستی مادی گسترش می‌یابد. کامل ترین بیان فلسفی این نظریه را می‌توان در حکمت ودایی یافت. نظریه حضرات خمس محی الدین عربی نیز روایتی اسلامی‌از این آموزه است.

نظریه شیخ بهایی نیز که در نوبت پیشین مطرح شد، گونه‌‌‌ای دیگر از آموزه سلسله مراتب در مقیاس انسانی است. البته همانگونه که گفته شد، قول به مراتب چه در عالم کبیر و چه در عالم صغیر منحصر به شیخ بهایی نیست و تنها به عنوان یک نمونه از کلام او استفاده شده است.

با ارجاع به اصطلاحات شیخ بهایی می‌توان گفت بسیاری از انسان‌هایی که اصطلاحا دیندار خوانده می‌شوند یا خود را به این وصف می‌شناسند، در عمل به این مرتبه نرسیده‌اند و حداکثر می‌توان آنها را در مرتبه انسان مدنی جای داد با این تفاوت که بخشی از نظام ارزشی آنها معطوف به بایدها و نبایدهای دینی است.

رفتار این گروه، عموماً مشابه افراد غیر دیندار است اما در مواردی که به مانع بر می‌خورند با توسل به ابزارهایی که در جعبه ابزار اعتقادی خود دارند سعی می‌کنند با توجیهات متافیزیکی و فرابشری از شدت آلام و ناکامی‌های خود بکاهند یا راه گریزی برای گرفتاری‌ها بیابند.

واضح است که در میان این گروه، دین می‌تواند به سادگی تبدیل به ابزار کسب موفقیت و ثروت و قدرت شود به شرط آنکه جامعه زمینه چنین مواردی را فراهم کرده باشد.

بسیاری از افرادی هم که واقعاً دیندار هستند و به اصول و فروع آن قلباً باور دارند، ممکن است در مواجهه با دوگانه‌های یاد شده دچار تعارض شوند.

من فکر می‌کنم وجود این تعارضات باعث می‌شود که این افراد در نوعی حالت تعادل میان دو سر طیف قرار بگیرند به شرط اینکه هیچ‌یک از دو نیروی وارده، غالب نشود. به عنوان مثال، جهد محض باعث می‌شود که این افراد از حوزه دین ورزی خارج شوند زیرا همه هم و غم و توجه آنها معطوف به دنیا خواهد شد و از سوی دیگر، توکل محض نیز باعث فروپاشی زندگی این جهانی‌شان می‌شود.

قرآن در جایی امر به رعایت تعادل می‌کند: ولاتجعل یدک مغلولة الی عنقک الی آخر. و این یعنی پرهیز از افراط و تفریط. به نظر می‌رسد این دستور خطاب به دینداران متوسط است، زیرا در جاهای دیگر موضوع ایثار را مطرح می‌کند که بالاترین نمود آن، گذشتن از جان و شهادت در راه خداست.

در مرتبه انسان الهی، این تناقض‌ها به کلی رفع می‌شود زیرا تناقض معلول کثرت است و در ساحت الهی که وحدت محض است، لاجرم تناقضی وجود ندارد. ناگفته پیداست که حضور در چنین ساحتی، امری وجودی و هستی شناسانه است نه صرفاً شناختی و معرفتی؛ به این معنی که مثلاً صرف دانش نظری نسبت به چند و چون مرتبه توکل نمی‌تواند آثار توکل را در فرد پدید آورد. بنابراین فردی که به نحو وجودی مرتبه توکل را درک کرده باشد اگر دم از توکل بزند و کوششی نکند مشکلی برای او پیش نمی‌آید اما برای افراد عادی و دینداران متوسط، چنین کاری جز پا را از گلیم خود درازتر کردن و تکیه بر جای بزرگان زدن، نخواهد بود که البته پیامدهای تکوینی خود را در پی خواهد داشت.

معروف است که احمد غزالی چند اسب ممتاز و گران قیمت خریده بود و در اعتراض به شاگردانش که می‌گفتند ما را به دوری از دنیا توصیه می‌کنی ولی خود در پی آن هستی پاسخ داد که شما میخ اسبانتان را در دل فرو کرده‌اید و من در گل!

مولوی نیز با تمثیلات گوناگون، این نکته بسیار مهم را تذکر می‌دهد که نسبت افراد مختلف با کارها یکسان نیست و بسته به مرتبه فرد پیامدهای متفاوتی بروز خواهد کرد. انسان کامل خاک را به زر تبدیل می‌کند و انسان ناقص زر را به خاکستر مبدل می‌سازد:

صاحب دل را ندارد آن زیان

گر خورد او زهر قاتل را عیان

در تو نمرودیست آتش در مرو

رفت خواهی اول ابراهیم شو

کاملی گر خاک گیرد زر شود

ناقص ار زر برد خاکستر شود

درجای دیگر به سالکان طریقت هشدار می‌دهد که مبادا بدون احراز صلاحیت و شایستگی لازم دست به کارهای بزنند که برای آنها زود است:

دانهٔ هر مرغ اندازهٔ ویست

طعمهٔ هر مرغ انجیری کیست

طفل را گر نان دهی بر جای شیر

طفل مسکین را از آن نان مرده گیر

چونک دندانها بر آرد بعد از آن

هم بخود گردد دلش جویای نان

مرغ پر نارسته چون پران شود

لقمهٔ هر گربهٔ دران شود

در آیین تائو، تمثیل چرخ بیانگر این نکته مهم است. انسان در حالت عادی بر روی محیط این چرخ قرار دارد. هرچه از محیط به سوی مرکز برویم سرعت و تغییر کمتر می‌شود به گونه‌ای که در مرکز چرخ سکون و آرامش مطلق است؛ در عین حال که همین مرکز باعث حرکت همه اجزاء چرخ است. هدف نهائی دین، آن است که تا حد امکان انسان‌ها را به مرکز نزدیک کند تا از ثبات و آرامش و سکینه برخوردار شوند.

به عنوان نتیجه گیری این بحث، می‌توان گفت در جهان‌بینی دینی، بسته به اینکه انسان در چه مرتبه‌ای قرار دارد، واکنش او به تحولات و تغییرات اقتصادی و معیشتی متفاوت است.

عموم افراد وظیفه دارند که بر مبنای حسابگری‌های عقلانی و حریم‌هایی که دین برای آنها تعیین کرده است و با اجتناب از آرزوهای دور و دراز و زیرکی‌های بیش از حد، امور خود را سامان دهند و در طلب روزی حلال تلاش کنند و حاصل تلاش خود را فقط متعلق به خود ندانند. در این میان اگر به واسطه دوراندیشی یا مساعد بودن اوضاع و شرایط یا بهره‌مندی از فرصت‌های پیش آمده، به ثروت و مکنتی دست یافتند، اولاً مراقب باشند که این نعمت‌ها مایه غفلت از دهنده نعمت نشود و ثانیاً به خلاف قارون که ثروت خود را نتیجه علم خود می‌دانست، بیش از حد به توانایی‌ها و به اصطلاح امروزی، "زرنگی" خود مغرور نشوند و اعتبار بیش از حد برای خود قائل نشوند!

و اگر هم دنیا روی ناخوشش را به آنها نشان داد بدانند که امور این عالم بسیار پیچیده‌تر از آن است که عقل حسابگر بتواند همه ابعاد آن را بشناسد و بر آن مسلط شود و بنابراین تمنای سیطره کامل بر امور را که توهّمی‌بیش نیست، از خود دور کنند و در این میان اگر آسیبی و زیانی به ایشان رسید باید دل به تسلیم و رضا بسپارند و صبر و شکیبائی در پیش گیرند و همواره از خداوند بخواهند که آنچه را خیر است برایشان مقدّر نماید و در هر حال به این اصل اساسی توجه نمایند که زندگی این جهان، با همه طول و عرض و خوبی و بدی و خوشی و ناخوشی و زشتی و زیبائیش، در جنب حیات ابدی انسان لحظه‌ای بیش نیست.

در یک مقایسه کلی، و با وام گرفتن اصطلاح "پارادایم" از فیلسوفان علم، می‌توان گفت پارادایم حاکم بر نگرش دینی، دربارۀ انسان و وضعیت او در این جهان، پارادایم مسافر است، در حالی‌که پارادایم نگرش غیر دینی، پارادایم مقیم است. در نظرگاه اخیر، انسان از این جهان و در این جهان و برای این جهان است. در این دیدگاه، مرگ معمای ناخوشایندی است که تا حد امکان باید از نظر دور داشته شود و حتی اگر بتوان باید به مدد علم و دانش روز افزون بشر، چاره‌‌‌ای برای آن اندیشید و بر آن غلبه کرد.

در پایان و برای رعایت انصاف و تعادل باید به این نکته نیز اشاره کرد که لزوماً نگرش غیردینی در همه باورمندان به این نوع نگاه، موجب ظهور انسان‌های آزمند و دنیا طلب و بی‌بند و بار و مغرور و سرکش و غیراصل نمی‌شود. همانطور که در میان دینداران، هستند کسانی که به واقع در مرتبه انسان حیوانی متوقف شده‌اند و تنها لباس دینداری را بر تن دارند، هستند برخی از غیردینداران که از نوعی کرامت نفس و علو طبع برخوردارند که شایسته احترام است و وجود آن باعث می‌شود که در این جهان، شرارت و بدی، به هر حال از امکانات محدودتری برخوردار باشد. نمونه چنین افرادی، به گمان من، اسپینوزاست که در عین عدم پایبندی به دین و شریعت خاصی، از نوعی بزرگواری و آزادگی برخوردار بود.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 17
  • بازدید کننده امروز : 12
  • باردید دیروز : 112
  • بازدید کننده دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 296
  • بازدید ماه : 315
  • بازدید سال : 1114
  • بازدید کلی : 34175
  • کدهای اختصاصی